صفحه‌ها

تجاوز جنسی؛ حکایت 'هیولاهای غریبه'

"چه طور می‌شود همچین کاری کرد؟"
این شاید اولین سوالی باشد که بسیاری پس از شنیدن خبر تجاوز گروهی به یک دختر دانشجو در هند پرسیدند. او و دوستش در یک اتوبوس مورد حمله قرار گرفتند. شش نفر از جمله یک نوجوان، به او تجاوز کردند و بعد تا سر حد مرگ کتکش زدند.
خشونت آنها به حدی بود که دختر قربانی چند روز بعد درگذشت.
این اتفاق به قدری تکان‌دهنده بود که هزاران هندی در شهرهای مختلف به خیابان‌ها ریختند و برای مقابله با تجاوز و تامین امنیت زنان فریاد برآوردند.
حال که تجاوزکنندگان بازداشت شده‌اند و دادگاهشان آغاز شده است، بسیاری از هندی‌ها مصرانه منتظر مجازات آنها هستند.
تجاوز گروهی اخیر احساسات عمومی را در هند به شدت برانگیخته است
برخی می‌گویند که باید تجاوزکنندگان را با مواد شیمیایی اخته کرد، بسیاری دیگر، از آنجا که دختر قربانی درگذشته است و پرونده متهمان علاوه بر تجاوز، شامل یک مورد قتل هم هست، خواهان مجازات اعدامند، اما حتی پیش از درگذشت دختر قربانی، بسیاری می‌گفتند که باید برای تجاوز، مجازات اعدام در نظر گرفت.
این روزها در هند حرف‌هایی نظیر"به این حیوان‌های وحشی نباید حق زندگی داد"کمابیش شنیده می‌شوند.
خارج از هند هم توجه‌ها به گستردگی تجاوز و آزار جنسی در هند جلب شده:"به طور میانگین هر ۱۸ ساعت یک مورد تجاوز در دهلی گزارش می‌شود"جمله‌ای است که این روزها اینجا و آنجا نوشته می‌شود.

'تجاوز نشود تعجب دارد'

اما تجاوز، آزار جنسی و خشونت علیه زنان نه محدود به هند است و نه کسانی که به آن دست می‌زنند، هیولاهایی غریبه هستند.
رضا کاظم‌زاده، روانشناس، می‌گوید: نسبت دادن اتفاقات هولناکی از این دست به بیگانگان، یا دادن هویت غیرانسانی به کسانی که به چنین اقدامی دست زده‌اند، نوعی مکانیسم دفاعی جامعه در برابر اتفاقی است که پذیرش آن ساده نیست.
او می‌گوید که در آغاز مواجه شدن با چنین وقایعی "برخورد عاطفی دست بالا را دارد و قدم اول در مقابل یک واقعیت وحشتناک این است که آن را نفی می‌کنیم."
به گفته او، در قدم بعدی اصل واقعه را می‌پذیریم اما به عاملان آن، هویتی غیرانسانی و متفاوت از خودمان می‌دهیم. به این ترتیب مواجهه با آن واقعه تحمل‌پذیر می‌شود.
پرونده غلامرضا خوشرو، قاتل و متجاوز زنجیره‌ای که در دهه هفتاد خورشیدی به عنوان "خفاش شب" مشهور شده بود، نمونه‌ای از این دست است. در آن مقطع، بسیاری از رسانه‌های ایرانی او را از مهاجران افغان معرفی می‌کردند، اما با پایان رسیدگی قضایی، روشن شد که او شهروند ایران بوده است.
رضا کاظم‌زاده می‌گوید: در توضیح این که چگونه یک نفر به خود اجازه ارتکاب چنین عملی را می‌دهد، در مواردی که او با برنامه‌ریزی و به تنهایی دست به تجاوز و آزار جنسی می‌زند، می‌توان شخصیت و گذشته او را کاوید و از بزه‌کاری، اختلال‌های شخصیتی و یا تجربه‌های دردناک گفت.
اما به گفته او، در نمونه‌هایی که چنین موردی به صورت آنی و دسته‌جمعی اتفاق می‌افتد، بریده شدن از نهادهای اجتماعی است که زمینه روانی را برای متجاوزان فراهم می‌کند.
جوامع شهری نیازمند فراهم بودن امکاناتی همچون اشتغال و تحصیل هستند و اگر نهادهای اجتماعی موفق به جذب گروه‌هایی از افراد نشوند، احتمال خشونت، از جمله خشونت جنسی بالا می‌رود.
آقای کاظم‌زاده می‌گوید: "در شهرهای بزرگ، مخصوصا در کشورهای در حال توسعه، بخشی از جمعیت احساس می‌کنند که دیگران همه‌چیز دارند و آنها از هیچ‌چیز برخوردار نیستند. چیزهایی مثل مصرف کالاهای گوناگون، امکانات رفاهی و تفریحی پیش چشمشان است، اما از آن بهره‌مند نمی‌شوند."
او می‌افزاید: "به این سرخوردگی ناشی از محرومیت، بیکاری و آموزش پایین را هم بیافزایید، آن وقت اگر تجاوزی اتفاق نیافتد، باید تعجب کرد."

'پیش‌‌پاافتادگی پلیدی'

البته خشونت علیه زنان در کشورهای پیشرفته و غربی هم امر نادری نیست.
اوون جونز، روزنامه‌نگار بریتانیایی، در ایندیپندنت می‌نویسد: مطابق آمار دولتی در بریتانیا "سالانه ٨٠ هزار زن مورد تجاوز قرار می‌گیرند و ٤٠٠ هزار زن هم با شکلی از آزار جنسی مواجه می‌شوند."
او همچنین به نمونه‌ای تکان‌دهنده در فرانسه اشاره می‌کند که در سال ١٩٩٩ میلادی، دو دختر نوجوان، نینا و استفانی، به مدت شش ماه، همه‌روزه مورد تجاوز چندین مرد قرار می‌گرفتند.
به نوشته او این "مردان جوان گاهی برای تجاوز به این دختران صف می‌کشیدند."
به گفته آقای کاظم‌زاده، لازم نیست کسی تبهکاری خطرناک باشد تا دست به چنین اقداماتی بزند. در شرایطی که احساس تعلق اجتماعی فرد به محیطی که در آن است پایین می‌آید، مانند حومه‌های شهرهای بزرگ و شرایط جنگی، می‌توان انتظار داشت که احتمال این وقایع بالا رود.
او می‌گوید: "سربازهای آمریکایی که در ابوغریب زندانیان را آزار جنسی دادند، یا سربازان صربی که در جنگ بوسنی از تجاوز همانند یک استراتژی نظامی استفاده کردند، هیولا نبودند."
به گفته او مشکل "هیولا ساختن" از چنین مجرمانی این است که با تحریف واقعیت، این فرصت را از خود می‌گیریم که از آن درسی فرا بگیریم.
او می‌گوید: یکی از مهمترین نمونه‌های واکنش جوامع بشری به اتفاقی هولناک، چگونگی مواجهه با کشتار یهودیان به دست نازی‌ها در جنگ جهانی دوم است: "تا مدتی کسی به وقوع هولوکاست اهمیتی نمی‌داد یا آن را از اساس انکار می‌کرد. هرچند هنوز هم برخی منکر وقوع آن می‌شوند، اما دست‌کم اروپایی‌ها پذیرفته‌اند که چنین جنایت عظیمی در قاره‌شان اتفاق افتاده است."
در عین حال، رضا کاظم‌زاده معتقد است که برخورد اروپایی‌ها و اسرائیلی‌ها با این واقعه، آن‌چنان که در دادگاه‌هایشان انجام شد، به ترتیبی بود که انگار نازی‌ها از کره دیگری به زمین آمده بودند. در حالی که هانا آرنت، فیلسوف آلمانی نشان می‌دهد که حتی کسی چون آدولف آیشمن، افسر اس‌اس و از افرادی که مسئول اصلی هولوکاست خوانده شدند، همچون کارمندی وظیفه‌شناس بوده که در دستگاهی اداری تبدیل به یک آدمکش بزرگ شده است.
هانا آرنت در این مورد از اصطلاح ابتذال شر و یا پیش پا افتادگی پلیدی استفاده می‌کند، به این معنی که آدم‌های معمولی می‌توانند در زندگی روزمره‌شان به هولناک‌ترین جنایت‌ها دست بزنند. چنین چیزی با عادی‌سازی جنایت‌ها ممکن می‌شوند، به ترتیبی که افراد تصور می‌کنند آنچه به آن دست می‌زنند، جزئی از روند طبیعی امور است.

'مَرده دیگه...'

فرهنگ‌های مختلف اگرچه کارهایی مانند تجاوز را صراحتا نکوهش می‌کنند، اما همزمان در برخی از آنها گاه به طور غیرمستقیم زمینه‌ای برای توجیه چنین اعمالی فراهم می‌شود.
رضا کاظم‌زاده می‌گوید که وقتی در یک فرهنگ، خشونت را با اموری چون تربیت و غیرت تعریف می‌کنند، پذیرش آن برای قربانی خشونت آسان می‌شود.
یکی از چنین باورهای فرهنگی، این است که مردان در کنترل خشم و غرایز خود از زنان ضعیفترند، به این ترتیب بسیاری از زنان قربانی خشونت آنچه بر سرشان آمده را مانند امری طبیعی می‌پذیرند و آن را به طبیعت مردان نسبت می‌دهند:"مَرده دیگه...".
به گفته رضا کاظم‌زاده وقتی چنین باوری وجود داشته باشد، مردان هم دست خود را در انجام آنچه می‌خواهند بکنند، بازتر می‌بینند.
در برخی فرهنگ‌ها قربانی تجاوز را هم در آنچه بر او رفته مقصر می‌دانند
او می‌گوید: "نه این که اصل خشونت در کار نباشد، تنها واحدهای معنایی مختلف هستند که بازتولید آن را توجیه می‌کنند. حسادت که منفی است به زن نسبت داده می‌شود و غیرت که مثبت است به مرد. در حالی که ماهیت هر دوی این احساسات یکی است."

اگر با من نبودش هیچ میلی!

کاظم‌زاده می‌افزاید: "وقتی در فرهنگی آموخته می‌شود که اگر زنی در مقابل درخواست مردی 'نه' می‌گوید در دلش منظور 'آره' است، تجاوز و شکل‌های دیگر آزار جنسی توجیه می‌شوند."
یکی از واکنش‌هایی که گاه در قبال اتفاق‌هایی مانند تجاوز می‌افتد این است که قربانیان را در آنچه بر آنان رفته است، مقصر قلمداد می‌کنند.
خرداد سال گذشته در ایران ١٢ نفر به یک مهمانی در باغی در اطراف اصفهان حمله کردند، مردان حاضر را حبس کردند و زنان را مورد تجاوز دسته‌جمعی قرار دادند. پس از آن بود که رئیس پلیس آگاهی اصفهان گفت: "بسیاری از بزه‌دیدگان، خود موجب بروز پدیده مجرمانه می شوند، طوری که اگر در این حادثه خانم‌ها حداقل حجاب را در این باغ رعایت کرده بودند، شاید مورد آزار و اذیت قرار نمی‌گرفتند."
کاظم‌زاده معتقد است در فرهنگ‌هایی مانند ایران هنوز با طرح مفاهیمی مانند غیرت و یا شماتت قربانی، به خشونت معنی داده می‌شود و به این ترتیب، بازتولید آن ممکن می‌شود.
او می‌گوید: "برای مبارزه با تجاوز باید خشونت را فاقد معنا کرد. پس از آن خشونت عریان می‌شود و خشونت عریان دیگر قابل تحمل نیست."

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

برای نظر دادن از قسمت"نظر به‌عنوان" گزینه "ناشناس رو انتخاب کنید"